کد مطلب:149338 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146

متکلف نبودن
مسأله ی دیگر مسأله ی متكلف نبودن است. تكلف در موارد مختلفی به كار می رود و در واقع به معنی به خود بستن است كه انسان چیزی را به زور به خود ببندد. در مورد سخن هم به كار می رود. به افرادی كه در سخن خودشان به جای اینكه فصیح و بلیغ باشند الفاظ قلمبه و سلمبه به كار می برند، می گویند متكلف.

در حدیث است كه كسی در حضور پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله در صحبتهای خود


كلمه پردازی های قلمبه و سلمبه می كرد. پیغمبر اكرم فرمود: «انا و اتقیاء امتی براء من التكلف» من و پرهیزكاران امتم از این گونه حرف زدن و به خود بندی در سخن، بری و منزه هستیم، پرهیز می كنیم. تكلف غیر از فصاحت است. اصلا فصاحت، خودش روانی و عدم تكلف و تعقید در سخن است، از زبان پیغمبران در زمینه ی تبلیغ آمده است: «ما انا من المتكلفین» [1] آن طور كه مفسرین گفته اند این جمله ظاهرا ناظر به این مطلب نیست كه من در سخنم متكلف نیستم، بلكه منظور این است كه در آنچه می گویم متكلف نیستم، یعنی چیزی را كه نمی دانم و بر خودم آن طور كه باید، ثابت و محقق و روشن نیست، نمی گویم؛ در مقابل مردم تظاهر به دانستن مطلبی كه هنوز آن را برای خودم توجیه نكرده ام نمی كنم.

در ذیل این آیه در مجمع البیان از عبدالله بن مسعود روایت شده است كه «ایها الناس! من علم شیئا فلیقل» ای مردم، كسی كه چیزی را می داند پس بگوید. «و من لم یعلم فلیقل الله اعلم» و كسی كه چیزی را نمی داند بگوید خدا داناتر است. «فان من العلم ان یقول لما لا یعلم الله اعلم» یكی از علمها همین است كه انسان علم به عدم علم خودش داشته باشد، جاهل بسیط باشد، لااقل بداند كه نمی داند (خود بداند كه نداند) اعتراف كردن به این مطلب، خودش یك درجه از علم است. بعد عبدالله بن مسعود این آیه را خواند: «فان الله تعالی قال لنبیه: قل ما اسألكم علیه من اجر و ما انا من المتكلفین»

[2] معلوم می شود عبدالله بن مسعود كه از صحابه ی بزرگوار رسول اكرم است، از جمله ی «ما انا من المتكلفین» این مطلب را استفاده كرده كه هر كسی هر چه می داند به مردم بگوید و آنچه را نمی داند بگوید كه نمی دانم.

ابن جوزی كه از خطبای معروف است، بالای یك منبر سه پله ای بود. ظاهرا زنی آمد و مسأله ای از او پرسید. گفت: نمی دانم. گفت: تو كه نمی دانی چرا سه پله بالاتر رفته ای؟ گفت: این سه پله كه بالاتر رفته ام برای آن چیزهایی است كه من می دانم و شما نمی دانید؛ اگر می خواستند به نسبت چیزهایی كه نمی دانم برایم منبر درست كنند، باید منبری درست می كردند كه تا كره ی ماه بالا برود. شیخ انصاری از علمای بزرگ ماست، هم از نظر علمی- كه در دو فن فقه و اصول


واقعا از علمای محقق و طراز اول است - و هم از نظر تقوا. به همین جهت وقتی كه درباره ی ایشان حرف می زدند، مبالغه و اغراق می كردند و مثلا می گفتند از آقا هر چه بپرسی می داند، محال است كه چیزی را نداند. (شوشتری هم بوده است. می گویند آن لحن خوزستانی خودش را تا آخر عمر حفظ كرده بود.) گاهی كه از او یك مسأله ی شرعی می پرسیدند: با اینكه مجتهد بود، یادش نبود. هر وقت كه یادش نبود، بلند می گفت: نمی دانم، تا شنونده و شاگردان بفهمند كه اعتراف به ندانستن ننگ نیست. چیزی را كه از او می پرسیدند، اگر می دانست برای طرف آرام می گفت، همین قدر كه او خودش بفهمد، و اگر نمی دانست بلند می گفت: ندانم، ندانم، ندانم.


[1] همان.

[2] مجمع البيان، ج 8 / ص 486.